مقدمه: اکثر افراد با مطالعه متن این درس، به نظرشان میرسد که این، نوعی منفی گرایی است و با مثبت اندیشی در تضاد است. اما اینگونه نیست و اگر آن را تا انتها و با دقت مطالعه بفرمایید و به آن عمل کنید، به آرامش خواهید رسید، که هیچ نوع مثبت اندیشی نمیتواند آن را تولید کند. از طرفی امکان پیشرفت معنوی را نیز بوجود میآورد. باید با حقایق مواجه شویم، تا به سمت پاکیها راهی پیدا کنیم. دل آرام گیرد با یاد خدا.
همه میدانیم که بالاخره روزی میمیریم. پس فرا رسیدن مرگ یک پیش فرض درست است، ضمنا این را نیز میدانید که هر کسی که به لحظهی مرگ میرسد، تمام اموال و داشتههای خود را از دست خواهد داد، بنابراین از پیش فرضهای درست، به این نکته میرسیم:
همه ما روزی تمام داشتههای خود را از دست خواهیم داد.
این داشتههایی که روزی از دست خواهیم داد چه چیزهایی هستند؟ آنها عبارتند از:
موجودی پول - اموال - خانه - زمین - ماشین - طلا و جواهر - فرش - همسر - فرزند - فامیل - تمام کسانیکه دوستشان داریم - تمام چیزهایی را که به آنها علاقه داریم و به آنها وابسته هستیم و اگر نباشند خیلی ناراحت میشویم و غیره و البته فرصت را نیز از دست خواهیم داد.
فرصت جبران کردن اشتباهات را نیز از دست خواهیم داد، در زمان مرگ، خیلی چیزها را ازدست خواهیم داد.
از طرفی دانشمندان علوم پزشکی گفتهاند که انسان حتی اگر در یک آن نیز فوت کند، بازهم برای مدتی آگاهی به اطراف و به خود خواهد داشت.
این آگاهی ما به خود در زمان مرگ باعث میشود که بخاطر از دست دادن تمام داشتههایمان، در درونمان بدون اینکه کسی متوجه بشود زجر زیادی میکشیم که خیلی جانگداز است، زیرا همه آنها را داریم از دست میدهیم و مهمتر از آنها، خود ِ زندگی را نیز داریم از دست میدهیم، پس خیلی زجر خواهیم کشید. اما افسوس که آن زندههائیکه جان دادن ما را میبینند، متوجه این موضوع نمیشوند تا نکاتی را یاد بگیرند و پیشبینیهای لازمه را برای فرا رسیدن زمان مرگ خود بکنند تا اینطور زجر نکشند. مولوی:
سالها این مرگ طبلک میزند / گوش تو بیگاه، جنبش میکند
گوید اندر نَزع از جان آه، مرگ / این زمان کردت زخود آگاه مرگ؟
این گلوی مرگ از نعره گرفت / طبلِ او بشکافت از ضربِ شگفت
در دقایق خویش را در بافتی / رمز مٌردن این زمان دریافتی
در تمام عمرمان مرگ دارد دائما بما هشدار میدهد و آنقدر که بخاطر ندانستنها و غفلتهای ما نعره زد و فریاد زد تا بیدار شویم صدایش گرفت اما ما هنوز بیدار نشدیم.
حتما دیدید که وقتی به کسی میگویند که بخاطر بیماری مثلا 3 ماه دیگر میمیری، چقدر آن فرد سعی میکند که اشتباهاتش را جبران کند و جالب اینجاست که وقتی معجزه رخ میدهد و خوب میشود، بعد از مدتی آن لحظات بیداریش را فراموش میکند و دوباره به خواب غفلت میرود و بازهم به همان کارهای گذشته ادامه میدهد.
پس بهتر است برای اینکه دائما یادمان باشد و دروغ نگیم و غیبت نکنیم و غیره، دائما به این فکر کنیم که مرگ نزدیک است، بزودی باید برویم.
مرگ نزدیک است.
این جمله (حکمت 187 نهجالبلاغه) و تمرکز دائم روی آن در نگاه اول ممکن است نوعی منفی گرایی که منجر به افسردگی میشه، به نظر بیاید، اما این نوع نگاه به این موضوع، غلط است، زیرا این جمله میتواند ما را از هر جهت بسازد. مثلا وقتی میخواهیم گناهی مرتکب شویم، حضور روی این جمله ما را از گناه کردن منع میکند زیرا هشداریست بر اینکه مواظب باش، هر آن ممکن است مرگت فرا برسد.
دائما به مرگ فکر کردن زندگی و روحیه خوبی و آرامش عمیقی و حرکت در جهت صحیح را برای ما به ارمغان میآورد. باعث میشود گناهانمان کم شود، باعث میشود وقتی مالی را از دست دادیم افسوس نخوریم و روحیه ما خراب نشود، باعث میشود وقتی سوار پراید هستیم افسوس نداشتن بنز را نخوریم، زیرا ما باید پراید خود را از دست بدهیم و او نیز باید بنز خود را از دست بدهد. باعث میشود تا از بند بسیاری حسرتها خلاص بشویم و به آرامش عمیقی برسیم. باعث میشود دائما بیاد خدا باشیم.
هرکسی که بیشتر کسب میکند، دغدغههایش برای از دست دادن نیز بیشتر میشود. کسی که طلا میخرد، از آن به بعد نگران گم شدن آن و نگران سرقت شدن آن میشود. پس هر کسب مالی و هر دلبستگیای یکسری نگرانیها و حسرتهایی را بدنبال خواهد داشت، و برای همین هم است که افراد خیلی ثروتمند، خیلی دغدغه فکری و نگرانیهای بیشتری را دارند و کمتر از زندگی خود لذت میبرند، آنها وابستگیهایشان زیادتر است.
(درونشان خودشان را کشته، بیرونشان دیگران را)
اما حضور دائم روی مرگ باعث حذف تمام حرص خوردنها و نگرانیها میشود. باعث میشود که به دیگران هم کمک کنیم. باعث میشود که وقتی میخواهیم به فقیری پیراهن هدیه دهیم، ارزانترین پیراهن را نگیریم یا پیراهنی را که بدرد خودمان نمیخورد، بلکه گرانترین را بهش کادو بدهیم، پول کهنه را صدقه ندهیم، برای نذری دادن بهترین برنج را بخریم، نذری را بخاطر ریا و خودنمایی به همسایه و فامیلی که اوضاعش بد نیست ندهیم بلکه آن را بین فقیران توزیع کنیم، باعث میشه که برای کمک به دیگران پول بیشتری را خرج کنیم، زیرا میدانیم که تمام مال و ثروت را باید بزودی بگذاریم و برویم.
کسی که کل داراییش مثلا 2 میلیون تومان میشه و به اندازه 10 هزار تومان به فقیران واقعی (نه گداهای خیابانی) کمک میکند، او پنج هزارم مالش را بخشیده، اما کسیکه 2 میلیارد ثروت دارد و 100 هزار تومان کمک میکند، به میزان یک صدم فرد اول کمک کرده، او کمتر کمک کرده. پس یعنی هنوز نمیتواند مشتش را باز کند و بدهد، منتظر است مرگ بیاید تا همه آن را ازش بگیرد.
اگر کسی نبخشاید، طرز کار کیهان را نفهمیده و نتوانسته خودش را با آن هماهنگ کند.
آخرین لباس ما نیازی به جیب ندارد.
تمام انسانها تلاش میکنند راههایی را پیدا کنند برای بیشتر بودن، اما بیشتر بودن در حالیکه ...... چه فایدهای دارد، فقط مدت غافل بودن و زمان غفلت را افزایش میدهیم، پس بهتر است بدنبال راههایی برای بهتر بودن بگردیم.
انسانهای غافل باید روز تولد خود را عزا بگیرند، زیرا 1 سال به مدت غفلتشان اضافه شده و همچنین روز تولد این هشدار را میدهد که 1 سال به مرگ نزدیک شدی اما هنوز هیچ بینش و تقوایی پیدا نشده و برعکس، روز به روز دلبستگیها و وابستگیهایمان و شرکهایی که نسبت به پروردگار قائل میشویم، بیشتر نیز میشود.
چیست دنیا؟ از خدا غافل بُدن / نی قماش و نقده و فرزند و زن
در عرفان مثبت حق نداریم به جسم خود ریاضت بدهیم، میتوانیم ماشین خوب و خانه خوب داشته باشیم و غذاهای خوب بخوریم، اما از یاد خدا غافل نباشیم و دائما نگاه و حضور ایشان را درک کنیم.
داشتن ماشین خوب ایرادی ندارد، اما حرص خوردن برای اینکه هر سال جدیدترش را بگیریم در حالیکه ماشین فعلی خرابی خاصی ندارد، یا مثلا اگر اضافه بر نیازمان داشته باشیم، عیب است. میتوان بهترین غذاها را خورد، اما زیاد خوردن و در سفره چند جور غذا داشتن، عیب است. اینها مثالهایی از حرکت به سمت بهتر بودن هستند.
میتوانیم مادیات و تجملات را تا حدی که اصراف نباشند داشته باشیم، اما به یاد مرگ بودن، باعث میشود که در حین داشتن آنها، به آنها وابسته نشویم و حرصشان را نخوریم و اگر روی ماشینمان برحسب اتفاق و غیرعمد خط افتاد، عصبانی نشویم و بخاطرش دعوا نکنیم و بخاطر کسب مال بیشتر دروغ نگیم و سر دیگران کلاه نگذاریم.
از طرفی هر چه انسان داشتهها و دلبستگیهای بیشتری داشته باشد، هنگام از زدست دادن، زجر بیشتری خواهد داشت.
هر دلبستگی یک پیوند است که ما را به زمین میچسباند، و کسانیکه دلبستگیهای فراوانی دارند پیوندهای فراوانتر و قطورتری آنها را احاطه کرده و در زمان مرگ که همه آن پیوندها باید گسسته بشوند، روحش زجر بیشتری را باید تحمل کند.
رشد معنوی و حرکت به سمت پروردگار، عبارت است از پاره کردن این پیوندها توسط خود شخص، هر چه پیوندها و دلبستگیهای بیشتری را پاره کنیم (که البته همراه با درد نیز خواهد بود، زیرا زنگار زدایی از دل یا سوهان زدن دل درد دارد)، معنویت و بینش بیشتری کسب میکنیم و خداوند حکمتها و معارف و علوم هستی را بر دل ما جاری میفرمایند. به این فرآیند که خودمان دلبستگیها و پیوندها را یکی یکی پاره کنیم، در عرفان میگویند «مرگ اختیاری» که این مرگ، ما را درحالیکه زنده هستیم به نور حقیقت نزدیک خواهد کرد. اگر در راه این مرگ اختیاری قدم نگذاریم، ضمن اینکه در دنیای جهالت و عدم معارف الهی و عدم آگاهی از واقعیتهای جهان هستی، باقی خواهیم ماند، جان دادن نیز بسیار سخت و عذاب آورتر خواهد بود. این است معنی عبارت «موتوا قبل موتٍ» (بمیرید قبل از اینکه مرگ به سراغتان بیاید).
نه چنان مرگی که در گوری روی / مرگ تبدیلی که در نوری روی
خاک، زر شد، هیاتِ خاکی نماند /غم فرح شد، خار ِ غمناکی نماند
این حیاتی، خُفیه در نقش ممات / و آن مماتی خفیه در قشر ِ حیات
چون که کشته گردد این جسم ِ گران / زنده گردد هستی ِ اسرار دان
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان / زانکه بد مرگی است، این خواب ِ گران
لطفا آیات 63 الی 69 سوره عنکبوت و 122 انعام را ملاحظه بفرمایید.
لیک حاضر باش در خود، ای فتی / تا به خانه او بیابد مر تو را
ورنه، خلعت را بَرَد او باز پس / که نیابیدم به خانه، هیچ کس
حضور دائم روی مرگ، ما را تعدیل میکند
جلوی افراط و تفریط را میگیرد
نه چندان بخوریم که نفسمان بند بیاید و نه چندان نخوریم که دچار ضعف شویم
(تعدیل ، حد وسط)
زهد و تقوی را گزیدم دین و کیش / زانکه میدیدم اجل را پیش خویش
باید دائما به یاد پروردگار باشیم
تصور کنید کسی روباتی میسازد که میتواند افقی حرکت کند و مثلا توپ را تشخیص دهد و دنبالش برود. حال کس دیگری را تصور کنید که روبات پیشرفتهتری را میسازد که مثلا میتواند از پله بالا برود. اما کس دیگری روباتی میسازد که آنقدر پیشرفته است که این روبات میتواند از مواد اولیه شروع به ساختن کند و خودش با آموزشهایی که در باطنش قرار داده شده (برایش تعریف شده)، یک روبات دیگر بسازد.
در این مورد آخر، آیا ما روباتی را که روبات میسازد را تشویق میکنیم، یا شخصی را که آنچنان دانشی داشته که توانسته این چنین روباتی را بسازد؟
پس چرا از یاد و حمد و ستایش خدایی که ما انسانها را اینگونه آفریده که میتوانیم هواپیما و کامپیوتر بسازیم و میتوانیم مشابه خودمان را شبیهسازی کنیم، غافلیم؟ چرا وقتی یک تابلوی نقاشی زیبا را میبینیم، زود بیاد نقاش آن تابلو میافتیم، اما با دیدن این طبیعت با این همه جمال و زیبائی و این جهان بسیار پر رمز و راز و زیبا و پیچیده، بیاد آفریدگار و نقش آفرین آن نمیافتیم؟!
اینها مصداقهایی دیگر از همان غفلت و خواب بزرگ ما انسانها هستند
گفت درویشی به درویشی که تو / چون بدیدی حضرتِ حق را بگو
گفت: بی چون دیدم، اما بهر قال / باز گویم مختصر آن را مثال
دیدمش سوی چپ او آذری (1) / سوی دست راست، جوی کوثری (2)
سوی چپش بس جهان سوز آتشی / سوی دست راستش جوی خوشی
سوی آن آتش گروهی برده دست / بهر آن کوثر، گروهی شاد و مست
لیک لعب باژگونه بود سخت / پیش پای هر شقی و نیکبخت
هر که در آتش همی رفت و شرر / از میان آب بر میکرد سر
هر که سوی آب میرفت از میان / او در آتش یافت میشد در زمان
هرکه سوی راست شد و آب زلال / سَر زآتش بر زد، از سوی شمال
وآنکه شد سوی شمال آتشین / سر برون میکرد از سوی یمین
کم کسی بر سِرّ این مُضمر زدی / لاجرم کم کس در آن آتش شدی
جز کسی که بر سرش اقبال ریخت / کو رها کرد آب و در آتش گریخت
جوق جوق و صف صف از حرص و شتاب / مُحتزر زآتش، گریزان سوی آب
لاجرم زآتش برآوردند سر / اعتبارالاعتبار ای بی خبر
بانگ میزد آتش ای گیجان گول / من نیام آتش، منم چشمه قبول
چشم بندی کردهاند ای بی نظر / در من آی و هیچ مگریز از شَرَر
خاصه این آتش که جان آبهاست / کار پروانه به عکس ِ کار ماست (3)
او ببیند نور و در ناری رود / دل ببیند نار و در نوری شود
این چنین لعب آمد از رب جلیل / تا ببینی کیست از آل خلیل
آتشی را شکل ِ آبی دادهاند / واندر آتش چشمهای بگشادهاند
1- این آتش سختیهایی است که برای رضای خداوند به نفس خود میدهیم
2 - این جوی و آب همانند لذتها و خوشیهایی هستند که مورد پسند خداوند نیستند
3 - خیلی از افراد فکر میکنند که پروانه عاشق آتش است و به سمت آتش میرود و میسوزد، اما واقعیت این است که پروانه عاشق نیست بلکه سمبل یک انسان کافر است و نور و زیبایی ظاهری آتش را میبیند و به سمت آن میرود و نمیداند که در گمراهی است و آن ظاهر زیبا در باطن، آتشی سوزاننده است و وقتی میسوزد دیگر پشیمانی سودی ندارد.
ناصربن خسرو قبادیانی:
بسوزند چوب درختان ِ بی بَر / سزا خود همین است، مر بی بَری را